باز هم یک نفر تبسم کرد
با لب ابرها تکلم کرد
یک نفر مثل نور آمد و رفت
مثل عطر حضور آمد و رفت
آسمان خوش نشین چشمش بود
و شهادت نگین چشمش بود
عطر گلهای سیب را می داد
بوی «امن یجیب» را می داد
عصمت جبرییل را فهمید
مکر اصحاب فیل را فهمید
به کتاب خدا تفال زد
آیه «ما رمیت» را گل زد
قلب محروم را تسلی داد
روح اسلام را تجلی داد
خاک دزفول  پایگاهش بود
سادگی بهترین گواهش بود
او به قصد شکار برمی خاست
با دل بی قرار بر می خاست
وسعتش حد و مرز را نشناخت
و دلش ترس و لرز  را نشناخت
او گل چارم شکاری  بود
سمبل چارم شکاری بود
ابرها خانه زاد او هستند
تا همیشه به یاد  او هستند
در دل آسمان خدایی شد
تشنه لب بود و کربلایی شد
تا همیشه به یاد این تکریم
کرد رنگین کمان بر او تعظیم
عشق را در سکوت پیدا کرد
یار  را در قنوت پیدا کرد
مثل گل پاک و با نجابت بود
او که تندیس استقامت بود
آسمان شد منای او حتی
و زمین خونبهای او حتی
بر مزارش عقاب روییده است
پرسشی بی جواب روییده است

****

 

خلبان شهید، بابایی!
غرق خون، روسپید، بابایی!
رمز و راز تو را نفهمیدیم
و نماز تو را نفهمیدیم
خون تو خاک را طراوت داد
و به ما درس استقامت داد
می شود تا همیشه باقی بود
با لب تشنه نیز ساقی بود
بازعهد ازل شکوفا شد
زخم های غزل شکوفا شد
درحقیقت بهشت سهم شماست
بهترین سرنوشت سهم شماست
در شکوه شهادت و هجرت
آنچه قرآن نوشت سهم شماست …





برچسب ها : شعری برای شهادت - شهید عباس بابائی- شعری برای عباس بابائی -اسماعیل سکاک- شعری از اسماعیل سکاک - شعری از اسماعیل سکاک برایعباس بابا ئی ,